نفسم پارسا جوننفسم پارسا جون، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 1 روز سن داره

هر روز از زندگی پارسا

چند روز پایانی 6سالگی

Smy.dvdn: یه هفته مونده به اخر بهار 96....هوا کم کم داره گرم میشه و اب بازی که عاشقشی دوباره میاد سراغت....دلم برا این روزا تنگ میشه روزایی که 6سال با فراغ بال و خیالی اسوده روزت و شب کردی عزیزم...از سال دیگه که مدرسه میری دلواپسی ناخوداگاه میاد سراغت و روزات مطمنا به این منوال نمیگزره...فدای اون هبکل و قد کوچولوت بشه مادر که چند روز دیگه وارد هفتمین سال زندگیت میشی....از خدا میخوام همیشه سلامت باشی نفسم اولین دندون شیریت هم افتاد و من و ذوق مرگ کرد...کاملا بوی کلاس اول رفتنت به مشامم رسید ...
7 تير 1397

جشن پایان پیش دبستانی اردیبهشت 97

عشق کوچولوی من ....چشم به هم زدنی دوران پیش دبستانیت هم تموم شد و بوی خوش کلاس اولی شدنت به مشام میرسه.....خیلی ریزه میزه ای اما شیطون...همیشه غصه میخورم چطوری میخوای روی نیمکت مدرسه بدون سرو صدا و اذیت بشینی ولی همه دلداری میدن که خیلی خوب اینکارو میکنی.... اذیت هات در حد المپیکه و خیلی به گوشی و بازی باهاش وابسته ای....وابستگیت به بن تن شخصیت کارتونی بی نهایته ...اسباب بازی های بن تنت خونه رو ریخته بهم...فدای اون موجودات بن تنت بشم من که هردقیقه یکیشون میشی... 21اردیبهشت 96 هم جشن پایان پیش دبستانیت برگزار شد و با خانم تیموری به دوران 6سالگی و پیش دبستانی و پایان دادی نفسم....الهی که همیشه همینطور شنگول باشی و من و بابا از بودنت لذت ...
25 ارديبهشت 1397

پارسایی تا عید 97

سلام عزیز دلم...عشششششقم.....امروز 15 فروردین 97 ساعت 10و20 دقیقه بانک خلوت.....مینویسم واست...سال دیگه ایشالا مدرسه میری و خوندن نوشتن یاد میگیری و کار من و راحت میکنی.... شیطونی هات سربه فلک کشیده و کماکان سارا رو اذیت میکنی حسابی.....شیشه رو یه مدت گذاشتی کنار و الان دوباره کم کم داری میری طرفش....منتظر بودی زبان کوچولوت خوب شه مررررررد شدی ولی دوبار بردمت ازمایش جیک نزدی و همه تعجب کرده بودن....اخ فدات بشم من الهی .....این عکسها هم تو اسفندو فروردین گرفتی....عید 97 هم اومد و رفت.....از خدا فقط واست سلامتی میخوام.....و اینکه ناراحتی نیاد سراغت جیگرررم ...
15 فروردين 1397

17 آذر 96....یک روز پاییزی سرد

یه روز مثل بقیه روزایی که میرفتیم خونه دریا....پنج شنبه شد و مثل همیششه ذوق زده بودی....اما اصلا فکر نمیکردم هوا اینطوری بشه....پنج شنبه شب طوفان شدید و باران و هوا هم ناجوانمردانه سرررررد....ولی خیلی مزه داد زیر پتو و اینکه سعی کنیم گرم بشیم....برگشتنی هم کلا همه برف بود. ...و بیشتر مسیر و تو شب بودیم.....یه روز پاییزیه دیگه هم رقم خورد ....خدایااااا سلامتی این نعمت بزرگت رو از ما دریغ نکن..... ...
18 آذر 1396

6اذر96....پاییز زمستانی

Somaye: سلام عشقولی مامان...از وقتی ربات نی نی وبلاگ و روی گوشیم نصب کردم کارم خیلی راحت شده و میتونم راحت واست بنویسم اخر ابان من و دوستهام رفتیم مشهد دو روز.. تنها گذاشتنت واسم سخت بود.. .به بهانه موهای سارا که موخوره ها دارن موهاش و میخورن و من برم موخوره های کثافت و بندازمشون اشغالی سرت و کلاه گذاشتیم و خیلی راحت خداحفظی کردیم و رفتیم هرچند درنبود ماهم بابایی و اذیت نکردی و بهونه نگرفتی ....مررررردی شدی دیگه فقط شیشه میخوری ...اونم اشکال نداره کوشکولوی مننن...تعطیلی 6 اذر هم تا خونه دریا رفتیم که پاییز و ببینیم . اما برگ ریزون و برف ریزون و باهم دیدیم.....کلی هم پرتقال خوردیم و کندیم اوردیم....باغ خالی و حیا گربه رو یادم...
7 آذر 1396

تعطیلات اخر هفته....18 ابان 96

اخر هفته ها بیشتر اوقات واسه خستگی در کردن میریم خونه دریا....اذیت کردنهای تو و سارا تو ماشین و وقتی میرسیم یه جور عادت شده برام ....ولی خوب ارزش داره چون دیگه حوصله اتون سر نمیره و هم ما یکم اب و هوا عوض میکنیم.....عاشق نشستن های بین راه و چایی خوردن تو راهی.....عاشقتم جیگملم و هفته گذشته که 18 ابان 96 بود و کم کم نارنگی ها دارن رنگ میندازن و ولی از درختهای پاییزی زیاد خبری نبود ...
23 آبان 1396

پارسا و پیش 2.....مهر 96

ورودت رو به پیش دو تبریک میگم عزیز دلم....خیلی کوچولویی واسه سال بعد که میری کلاس اول...ولی چاره ای نیست همه میگن بزرگ میشی خیلی زود گذشت...باورم نمیشه یه جورایی .....ارزو میکنم و از خدا میخوام همیشه تنت سالم و لبت خندون باشه نفسم ...
23 آبان 1396

4سالگی تا پایان 5سالگی پارسا

سلام عزیز دلم ....بعد یه مدت طولانی اومدم دارم واست مینویسم...23اذر96....که هنوز بخاطر زلزله کرمانشاه که 21ام اتفاق افتاد حالم گرفته است و منم سه روزه مرخصی ام و باهم کلی استراحت کردیم و رومخ بودی حسابی عشقولی من....که با خوردن حلقه به چشمت یکم زهرم شد اما خداروشکر بخیر گذشت.... خوب بگم از یه سال گذشته که پیش یک رو تو مهد بهاران تموم کردی و پیش 2رو در مهد دنیای شیرین داری میگزرونی.... زبون بازی و عشقولی بودنت به نهایت خودش رسیده و شیشه خوردن های یواشکیت هم حال خودش و داره تو این سن.....خرچنگ هم که نقش دومش همیشه تو بدترین وضعیت گریه و لجبازیت به داد من میرسه تو وجود کوچولوت ادامه داره.... چهار پنج ماهه پیش سارا میخوابی و از ما جدا شدی.....
23 آبان 1396