عزیز دل مامان چند روز عید هم تموم شد و بعد از چند روز تعطیلی سر کار رفتن ما هم شکل رسمی به خودش گرفت. سیزده بدر هم بخاطر ٢ روز تعطیلی که داشت از اینکه ٢ روز دیگه با هم بودیم بهم خیلی خوش گذشت . ناهار درست کردیم و چون میدونستم بخاطرت نمیتونیم زیاد بیرون طاقت بیاریم ساعت ١٠ و نیم زدیم بیرون. میدونستیم باید کجا بریم اما بخاطر کنجکاوی بابا چون یه جاده فرعی جدید تو مسیر پیدا کرده بود راهمون و کج کردیم و رفتیم وااااای که چقدر رفتیم یک ساعت و نیم تو کوه فقط میرفتیم بالا آخر هم به جای قشنگی نرسیدیم فقط یه روستا نوک قله که وقتی پایین و نگاه میکردی وحشت برت میداشت. دست از پا درازتر برگشتیم به جایی که قرار بود بریم رسیدیم و چون سارایی خیلی چادر م...