پسر 35 ماه من
بعد یه مدت نسبتا طولانی دارم واست مینویسم نفسم،تو مدت این 5 ماه نفس بودی نفس تر شدی عزیزکم. الان که دارم واست مینویسم سر کار نشستم و اوقات بیکاری یه گریز میزنم و چند خطی واست مینویسم .وقتم خیلی کمه نمیرسم عزیزم با بزرگ شدن تو و سارا مشغله منم زیاد تر میشه. همه فکرهامو کردم قرار شد از اول مهر که سارایی میره مدرسه شماهم به مهد کودک بری و با خونه خداحافظی کنی. دیگه وقتشه دوست و همبازی داشته باشی و شروع کنی شعرها رو یاد گرفتن. و به قول بابایی یکم مستقل بشی. با تلاشی که واسه از جیش گرفتنت کردم و هیچ فایده ای نداشت با ورود به 34 ماهگی با وجود اینکه از دستشویی رفتن متنفر بودی و جیغ میکشیدی یه روز اومدی گفتی مامانی جیش دارم و من از ت...
نویسنده :
مامانی
21:54