نفسم پارسا جوننفسم پارسا جون، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 7 روز سن داره

هر روز از زندگی پارسا

22 ماهگی نفسم

                                عسلم اول از همه  22 ماهه شدنت رو تبریک میگم و آرزو میکنم روزهای شاد زندگیت و همیشه نظاره گر باشم و از خدا میخوام هیچ وقت ناراحت نبینمت گلممممممممممم روزها واقعاً روزهای شیرینیه همه مامانها میدونن که اصلاً با نوشتن نمیشه توصیفش کرد .اینقدر شیرین شدی و خوش زبان که همه رو مجذوب خودت میکنی. جالبه هاااااااااااااااا تا ماه قبل یکی دو کلمه میگفتی و یهوووووووووووووووو زبونت باز شد بدون خوردن تخم کفتر طلسم شکسته شد و دیگه همه حیوونا بع بع نمیگن ...
9 ارديبهشت 1393

29 به در جای 13 به در93

امسال عید نشد بریم سیزده به در گل من.. از هفتم عید که سرما خوردی و سرفه و آبریزش بینی هم خودت و هم مارو خسته کرده بود باعث شد جایی نریم تا یه موقع بدتر نشی. سارا هم ول کن قضیه نبود قول داده بودیم بهش به محض اینکه حال داداشی خوب شد میریم. بالاخره جمعه ٢٩ ام با اینکه هنوز پسر نازم آبریزش بینیش قطع نشده دل و به دریا زدیم و یه سر تا چشمه علی رفتیم . اونجا هم یکم باد بود و میترسیدم دوباره بدتر بشی عزیزم اما حسابی بهت خوش گذشت و بازی کردی. ایشالا که همیشه سالم باشی و دیگه نبینم ناخوشیت و نباتم     ...
4 ارديبهشت 1393

عید دیدنی پارسا و دوست جوناش

پارسا جونم هم تو سال جدید با دوستاش عید دیدنی کرد. اول  از همه دوست قدیمیش کوروش پسر خاله فاطی از دوستهای بچگیم. بعد هم یه دوست جدید پسر خاله فخری کیان که ٦ ماهش تموم شده و امیدوارم دوستهای خوبی واسه هم بشن. مثل من و مامانش که از دوران دانشگاه دوستیمون کاملاً حفظ شد. یه دوست دیگه پارسا که هم پسر داییشه و هم دوستش چون ابوالفضل پسر دایی رضا هم ٦ ماهش تموم شده و تو نوه های مامان بزرگ تنها پسریه که تقریباً به سن و سال پارسا میخوره و درآینده دوستهای خوبی امیدوارم بشن دیدن کرد. کوروش جدی کوروش با خنده البته خنده صدادار پارسا و کوروش خونه مامان جون کوروش کیان پسر خاله فخری ابوالفضل پسر دایی رض...
10 فروردين 1393

دومین بهارت مبارک عسلم

خدارو هزاران هزار بار شکر میکنم که همه صحیح و سالم دور هم سالی دیگه رو قراره شر.ع کنیم . پسرک بهاریه مامان هم در حالیکه دومین بهار زندگیش و پشت سر میذاره آخرین روز بهار رو که همه دیوانه وار عاشقشیم و روز شماری میکنیم. روزی که همه با بهار خداحافظی میکنن و من به شوق رسیدن به نفسم نفس زنان بهار رو رو به اتمام شدن طی میکنم.روزی که خدا تورو بهم داد خیلی خوشحالم که خونمون  هر 4 فصل رو تو خودش داره و هممون با رسیدن یه فصل جدید شاهد تولد یکی از ماها هستیم. پسر بهاری ، بابای تابستانی ، مامان پاییزی و دختر زمستانی . نوروز امسال رو نسبت به سال قبل شادتر و با روحیه بیشتری در کنار همه شروع کردم. اولاً که دیگه ...
10 فروردين 1393

دایره لغات پارسا در 21 ماهگی

      دست   :     دَت پا    :      با گوش : گوش مو : ممممممممم ماشین : دیییییید جیش : دیش ماهی : مایی ماه : ما گاو : مااااا  کلاغ : گار گار بادکنک : بابادی آبجی : اویی چای : دایی گربه میوووووووو پارک : تاتا توپ : تو     ...
3 فروردين 1393

آخرین روز زمستان 92 و 21 ماهه شدن پارسا

عزیزکم در واپسین روزهای زمستان که به استقبال بهار می رویم  شاهد یک ماه بزرگ شدنت هستم . ٢٠ ماهگی رو پشت سر گذاشتی و با اولین روز سال ٩٣ بیست و یکمین ماه زندگیت هم به خوشی سپری شد. اسفند هم با همه خستگی هاش تموم شد واسه منم که روزهای آخر سال و تو بانک سپری کردن مثل یه خواب میموند تموم شد و یک نفس راحت من و بابایی کشیدیم. گل پسر مامان هم واسه خودش مردی شده . تو این ماه بود که دایره لغاتت و دندون درآوردنت خفن چشم گیر بود.   دیگه مثل آقا ماهارو صدا میکنی و با مامان گفتن هات دل منو میبری. امیدوارم عزیزکم سال جدید رو که پیش رو داریم سال سلامتی و تندرستی واسه هممون باشه . فقط همین و میخوام و آرزو میکنم هیچ وقت غم نیاد سراغمون ...
3 فروردين 1393

13 و 14 و 15 و 16 امین دندان

قربونت بره مادر با این همه تلاشت. و بالاخره دهن کوچولوی پسرم هم داره پر از دندونهای سفید خوشگل میشه. حالا که پسرم در روزهای پایانی ٢١ امین ماه زندگیشه ٤ تا دندون نیشش هم با هم زده بیرون . بووووووس مبارکت باشه قند عسل مامان ...
3 فروردين 1393

9 , 10 , 11 , 12 امین دندان

                                            و بالاخره گل پسر مامان در سن بیست ماه و 13 روزگی در حالیکه با اداهای سارا در حال قهقهه زدن بود مامان متوجه یه چیزهایی شد.دیگه کنجکاویم گل کردو شروع کردم به جستجو .بلههههههههه دو تا کرسی بالا دو تا کرسی پایین. فکر کنم دیگه آمارش از دستم خارج بشه چون همه لثه ات متورم شده و دندونها از زیر لثه پیداست. آفرین به پارسا آفرین به ویتامین دی بازم مثل همیشه خدارو یه دنیا شکر میکنم. ...
20 اسفند 1392

20 ماهه شدن نفسم

 20ماهگیت مبارک پارسا جونم. ایشالا که دویست ساله شی مادر. الان که دارم فکر میکنم کارهایی که تو 20 ماهگی یاد گرفتی چی بوده فقط شیطونی هات میاد جلو چشام. نیست آخه پیشت نیستم و همش عذاب وجدان دارم و همش در حال نوازش کردن از طرف من و بابایی هستی اصلاً اخم و دعواکردن و حساب بردن نمیدونی چیه. جدیداً یکم دعوات میکنم و تا اخم هامو میکشم به هم میزنی زیر خنده و فکر میکنی دارم باهات بازی میکنم . اما بازم نیست پرستارت این احساس مارو نداره هر از چند گاهی نگاه با مسما بهت میکنه واسه خرابکاری هات سرت و میندازی پایین و یه نیم نگاه بهش میندازی و از کارت شرمنده میشی مثلاًًًًًًًًًاًاًاًاًاً  . بیرون رفتن و در در رفتن هم اضافه شده به کارهای بابا...
3 اسفند 1392