نفسم پارسا جوننفسم پارسا جون، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 8 روز سن داره

هر روز از زندگی پارسا

خداحافظی با شیر مادر در پایان 22 ماهگی

1393/2/10 16:09
نویسنده : مامانی
724 بازدید
اشتراک گذاری

نمیدونم از کجا شروع کنم به گفتن عزیزکم الان که دارم واست مینویسم ساعت ده و سی دقیقه نهم اردیبهشت 93 در حالیکه الان خوابوندمت و خودمم خسته و کوفته خیلی دوست داشتم منم میخوابیدم اما چون دیدم فرصت از دست میره به خودم اومدم دیدم نشستم دارم واسه پسر گلم که دیگه مردی شده واسه خودش یکی از مهمترین مراحل زندگیش و طی این 22 ماه به یادگار میذارم.

پسرکم عزیزکم نفس مامان بهت تبریک میگم بخاطر تحملت .

حدود یه ماهی میشه که تصمیم جدی گرفتم تا از شیر بگیرمت ولی یه چور تنظیم کرده بودم که تا پایان 22 ماهگی شیر بخوری و چون دوسالت با فصل گرما و تابستون مصادف می شد بهتر دیدم تا زیاد گرم نشده از شیر بگیرمت گلم

دو هفته مونده به پایان ماه 22 کم کم دفعات روزها رو کم کردم و مدت 8 روز اصلاً صبح و بعد از ظهر شیر نخوردی و هفته آخر هم کلاً قطع کردم شیر دادنت رو عزیزم

میدونستم مرحله سختی رو پیش رو دارم چون وحشتناک وابسته شده بودی به شیر خوردن

امشب هم که هشتمین شبیه که شیر نخوردی . نمیدونم چرا خیلی داره طول میکشه تا یادت بره تا صبح 6تا 7 دفعه بلند میشی و منم تو شیشه چایی و بعضی و قتا هم شیر میریزم میخوری. چون شیررو تو شیشه نمیخوری شبها که تو خواب پا میشی زیاد متوجه نمیشی و مثل چایی تند تند میخوری و به خوابت ادامه میدی

از خدا میخوام هر چه زودتر مثل خودمون بخوابی و تا صبح بیدار نشی  واقعاً دیگه خسته شدم. دیشب هم ساعت 3و نیم صبح پاشدی و تا صبح که ماهارو راهی اداره کردی ساعت ده خوابت برد. میدونم طبیعیه و برنامه خوابیدنت میریزه بهم گلم منم از خدا میخوام بهم صبر بده

چند روز قبل از شیر گرفتنت آداب از شیر گرفتن رو میخوندم . منم تا جایی که تونستم رعایت کردم

هرروز به نیتت صدقه دادم و از خدا خواستم بهت آرامش بده

یه خروس هم قربونی کردیم چون خیلی تاکید شده بود

به حرف مامان بزرگها هم گوش کردم و روز سوم از شیر گرفتنت  آش کشک با سیر فراوون درست کردم و دادم خوردی و  همسایه ها هم نوش جان کردن

یه چیز دیگه هم شنیده بودم که خیلی خوبه که به انار سوره یاسین رو بخونی و انار رو به بچه بدی بخوره. چون خیلی واسه آرامش بچه موثره. منم هر چی گشتم انار پیدا نکردم اما بالاخره یکی از همکارا لطف کرد و از شهریور هنوز چند تایی نگه داشته بود واسم آورد و منم با خواندن سوره یاسین دادم انار رو خوردی و خیلی هم استقبال کردی.

روز چهارم هم چندتا اسباب بازی باهم خریدیم که از لاک پشت شلمن از همه بیشتر خوشت اومد و از اون شب موقع خواب بغلت میگیری و خیره به سقف میخوابی و تند تند دکمه هاش و فشار میدی و از تنظیم کردن نور و صداش خیلی ذوق میکنی

و باز هم از خدا ممنونم که تونستم به وظیفه مادریم عمل کنم خدارو شکرررررررررررررررر خدا جونم

در آخر هم این نوشته رو که خیلی دوستش دارم روتقدیم میکنم به مرد کوچک خونم پسر گلم که از وبلاگ کوروش جونی گرفتم.

مرد کوچک مادر
فدای قدو بالایت
خوب به حرفهای مادرت گوش کن
حرفهایِ شاید تلخ و سنگینیست
اما باید از همین بچگی ات
برایت بگویم تا در آینده
اماده باشی برای مرد شدن

تو قرار است مرد خوبی شوی
مرد خوب بودن کار سختیست

اینکه قوی باشی اما مهربان
صدایت پر جذبه باشد اما نه بلند
اینکه باید گلیم خودت را از آب بکشی بیرون
و مهم تر اینکه باید تکیه گاه باشی

عزیز دل مادر
تکیه گاه بودن سخت ترین قسمت مردانگیست
اول از همه باید تکیه گاه خودت باشی
و بعد عشقت

عشق چیز عجیبی نیست
حسی است مثل موقع هایی که صدایم میکنی : مادر
من میگویم : جان مادر
و به همین مقدسیست

عاشقی را کم کم خودم یادت می دهم
لابه لای حروف الفبا و اعداد

خودم عادتت می دهم به گفتن دوستت دارم
گل خریدن
قدم زدن
و غافل گیر کردن

پسرم
بزرگ شدن ، جدیست مثل همین بازیهای بچگی ات....

تمام عشقم در تو خلاصه میشود .........
تا ابد دوستت دارم
تو جان منی
جان مادر

پسندها (1)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)