پارسای 28 ماهه من
سلام پسرک ناز مامان عزیز دل مادر .بعد از یه مدت نسبتاً طولانی دارم واست می نویسم عزیزم .امشب شب 28 مهر فردا هم دوشنبه است. الان هم ساعت 12 شب در حالیکه تازه خوابیدی منم فرصت و غنیمت شمردم هم رو پام تکونت بدم هم تند تند واست یه چند خطی و به یادگار بذارم
میخوام اول از همه از خوابیدنت بگم چون از بدو تولدت درگیر این موضوعم خواستم بگم هنووووووووووووز هم درگیرهستم نفس مامان. همیشه من و بابا میگیم خدایااامیشه پارسا خودش بره تو اتاقش بخوابه مثل سارا ؟؟؟؟؟
بعد از اینکه ننو رو از سرت انداختیم اما چون به تکان خوردن عادت داشتی ما هم مجبور شدیم بذاریمت روی پا وبه حالت 180 درجه کامل به طوری که قوزک بدبخت بیچاره پاهامون بعد یه ساعت حرکت مداوم یاتاقان میزنه و کلا وامیسته
اما کاش فقط به تکان دادنت ختم میشد .در حین تکان باید اول حدود یه رب فیلمها و عکسهای گوشی مامان بازدید کرده بعد در حالیکه ام پی تری داره آهنگهای مورد علاقه ات و که یکی از مهمترین آنها مدونا هست رو پخش میکنه لاک پشت شلمن فلک زده هم با پرتاب نور اما نه به صورت عادی بلکه به صورت چشمک زن و باز هم نه با یک رنگ با عوض کردن رنگهاباید حدود یک ساعت و نیم شروع به فعالیت کنه و پارسا بعد از این مدت طولانی که پا و ام پی تری و لاکپشت مشغول فعالیتند پارسا فیلش یاد هندوستان کرده و حدود یه ربع آخر که دیگه داره میخوابه باید پشتش ودست بکشیم تا خوابش عمیق شه وباز هم در آخر سر شیشه ات و تو دستت بگیری و بخوابی خلاصه گه از دستت فیلم داریم شبها عزیزم بابا هم که شبهایی که نوبتشه بخوابونت میدونه چه مراحلی رو باید بگذرونه ترجیح میده اینقدر کنارت بخوابه و باهات بازیکنه تا بخوابی
با ورود به ماه 27 زندگیت غزل عمومرتضی 6 ماهه شد و زن عمو یه تولد نیم سالگی کوچولو واسش گرفت که اون شب کلی حال کردی و انگشت انگشت کیک غزل رو به یغما بردی
آخرای بیست و هفت ماهگیت یه جشن دیگه هم داشتیم. 100 روزگی شهراد و ختنه سورانیش که اونجا هم بهت کلی حال داد و تا تونستی خوش گذروندی
دوم آبان هم که نزدیکه و ستیا خاله طاهره هم دوسالش میشه
واااااااااااااااااااای که روزها چه تند میان و میرن. خدایا همه بچه هارو زیر سایه پدرومادر در پناه خودت حفظ کن
شیطنت هاهم نفسم آنچنان اوجی داره میگیره که مثال زدن همه داری میشی الهی 120 سال زنده باشی شیطونی هم که میکنی من اندازه دنیا حال میکنم
غذا خوردنت هم عالیه همه چی میخوری ولی نمیدونم چرا وزن نمیگیری که دکتر گفت خوردن مهمه و زیاد غصه نخورم بابتش طبیعیه .جدیداً هم موقع خوردن از روی پای بابا به صندلی جداگانه انتقال داده شدی که هم بابایی راحت غذا میخوره وهم شما تا جا داری ریخت و پاش میکنی.یعنی یه رب غذا میخوریم بعد یه ساعت دوتایی جمع و جور میکنیم
غزل نیم ساله
شهراد 100روزه
یک فقره از شیطنت های پارسا
در این مرحه کلی خاک گلدان نثار پذیرایی و آشپزخونه میکنی
و مثل همیشه مشوق همه شیطنت هات ::: سارا خانوم
چهار دست و پارفتن روی کابینت ها هم یک فقره دیگه از شیطنت هات
وقتی میگم پارسا بخند این شکلی میشی
عشق آب هندوانه
شلمن بدبخت بیچاره که منم یه جورایی بهش عادت کردم
سارا هنگام خواندن نماز و همراهی کردن داداشی
و روزی دو سه بار حموم رفتن که دیگه این یکی هیچ کس جلودارت نیست
جدیداً هم گیر دادی به این سرسره های خطرناک که یکککککک حای میکنی میری بالا
و این هم پایان کار
دیگه وقتی هی چیزی راضیت نمیکنه باهاش بازی کنی روی میاریم به برف شادی و چون برات مضره یه مدت که نمیبینی با دیدنش ذوق ق ق ق ق میکنی هاااااااااا
و این هم یه مدل ازریخت و پاش پارسا
و یه شیطنت دیگه
و اما نقاشی کردن پسرم
و رنگ آمیزی
و این هم آخرین عکس از شب پنجم محرم پارسا در عزاداری امام حسین 93/8/7