چه کارها بلده فندقی من
عزیز دلم خیلی چیزها یادگرفتی ها. حرف میزنی با بابایی و مامانی اد اوووووو دییییی قیییییییی آخ که قربون اون حرف زدنت بشم من. منم دنبال میکنی تو خونه وقتی من و نمیبینی صدات در میاد . سرت و میچرخونی واسه من اینطرف اونطرف و نگاه میکنی . پاهات و به زمین محکم میکنی . من و بابایی و سارا رو میشناسی واسمون میخندی. خلاصه که واسه خودت مردی شدی.
تنها شعری هم که دوست داری و من همیشه واست میخونم
عروسکم لالاش میاد شب که میشه باباش میاد
سوار اسب سم طلا میاد میاد از اون بالا
براش قاقا میاره طوق طلا میاره
طوق طلا به گردنش میفته روی پیرهنش
جیرینگ جیرینگ میکنه براش چقد دوسش داره باباش
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی