6ماهگی و باز هم واکسن
قشنگ مامان ٤ دی در حالیکه ٤ روز از واکسن ٦ ماهگیت میگذشت با هم رفتیم و واکسنت و زدیم. میخواستم مرخصی بگیرم چون میدونستم مثل دودفه قبل ممکنه دوسه شب تب کنی. اما زنگ که زدم خانه بهداشت گفت تا ساعت ٢ هستیم.منم گفتم یک و نیم که واسه شیر دهی زودتر میام ببرمت و بعدش هم پیشت بمونم. ساعت یک و رب اومدم دنبالت و با مرضیه دختر پرستارت رفتیم واسه واکسن اینقدر پسر خوبی بودی اونجا. کارمندای اونجا باهات حرف میزدن و شما هم با او او کردن جوابشونو میدادی .بعد از قدو وزن و دور سر بعد هم من و خودت رفتیم داخل اتاق اول قطره فلج اطفال بهت دادن که اصلاً استقبال نکردی بعد هم نشوندمت روی پاهام مثل همیشه . ٢ تا واکسن به هردو پات زدن و دو تا جیغ کشیدی یکم شیر که خوردی آروم شدی و برگشتیم خونه. برگشتن همانا و تب کردن تا آخر روز ٦ ام دی همان.دو شب خیلی بیقراری کردی دلم خیلی میسوخت تو خواب ناله میکردی عسلم اما خدارو شکر از روز سوم به بعد دیگه بهت قطره ندادم و بهتر شدی. اما دیگه خیال هردومون راحت شد چون تا یه سالگی دیگه از واکسن خبری نیست.
پارسا وقتی واکسن ٦ ماهگیش و زد
این هم پسر تب کرده مامان که هر کاری میکنم خنک نمیشه