نفسم پارسا جوننفسم پارسا جون، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 7 روز سن داره

هر روز از زندگی پارسا

بهار 92 اولین نوروز پارسای عزیزم

1392/1/21 14:10
نویسنده : مامانی
428 بازدید
اشتراک گذاری

پسر عزیزم اولین بهارت مبارک .حالا که ٩ ماهگی و پشت سر گذاشتی و با قدم گذاشتن در اولین روز ده ماهگیت اولین بهار رو هم حس کردی از صمیم قلبم خوشحالم و آرزو میکنم به ١٢٠ بهار پا بذاری و همیشه شاد باشی عزیزکم.

با ورودت به ده ماهگی چند تا از حروف و تکرار میکنی . همه زندگیت در دَدَ خلاصه میشه فعلاً تند تند میگی  خ خ خ خ خ خ خ  به حرف ت هم خیلی علاقه داری موقع تاب تاب میگی ت ِ تِ . با با هم یه جور میگی خیلی میخندیم   میگی بَ بَ . قربونت بره مامان با این شیرین زبونی هات خیلی دوستت دارم .

سال ٩١ با همه فرازونشیبهاش گذشت نمیدونم حس میکنم سال خوبی نبود . اما از طرف دیگه وقتی فکر میکنم تو این سال بود که خدا همه لطفشو شامل ما کرد و تورو بهمون داد  از فکر بد بودنش میام بیرون. ولی خیلی سال خسته کننده ای بود خیلیییییییییییییییی.

خدایا من و ببخش که اینطوری میگم خودت میدونی چقدر خسته شدم شاید بخاطر همینه احساس خوبی نسبت به پارسال ندارم. اما باز هم مثل همیشه میگم خدایاااااااااااااااا شکرت که همه چیز به خوبی و خوشی تموم شد. امیدوارم و آرزو میکنم امسال واسه همه سال خوب و خوش و پر از شادیی باشه واسه ما هم باشه.

عزیزکم خیلی ازت معذرت میخوام و شرمنده ام که اولین بهارت و نشد هفت سین بچینم . بر خلاف همه سالها که ٤ روز تعطیلات عید رو به دید و باز دید میگذروندیم امسال به خاطر اینکه بعد از یکسال منو بابا تازه داشتیم نفس راحت میکشیدیم ( خودت بعداً میفهمی عزیزکم ) و خودمون و تازه پیدا کرده بودیم به پیشنهاد بابا قرار شد روز اول تعطیلات بزنیم بیرون تا از همه چی دور باشیم و به قول معروف بریم تقویت روحیه.

دوست بابایی عمو سعید واسمون شمال یه جا رزرو کرد و ٣روز رفتیم شمال گردی که در اصل میشد اولین مسافرت پارسای من. بر خلاف اینکه فکر میکردم خیلی اذیتم کنی و نذاری بهم خوش بگذره اما تو هم مامان و درک کردی و حسابی همکاری کردی. فقط موقع خوابیدنت که چون امکانات خونه نبود یکم بهم سخت گذشت ولی در کل عالی بودی عسلممممممممم.

 

و ما هم چون پنجم فروردین باید میرفتیم سر کار به همون ٣ روز قانع بودیم و برگشتیم. اما تو همین مدت کم به ههمون خیلی خوش گذشت و خیلی هم خوشحالم که از ابتدا سال خوبی بود. ایشالا تا آخرش همینطور پیش بره.

لحظه سال تحویل و اولین عیدی گرفتن از بابایی

عیدی بابایی

سال ١٣٩٢ سال مار در ساعت ١٤:٣٠ دقیقه.

پارسا هنگام رفتن به دید و بازدید

اولین تاب سواری تو پارک. عاشقشی میای پایین میزنی زیر گریه

بس که خوشت اومد یه دونه خریدیم همون موقع

و بعد که اومدیم خونه مجبور شدیم یه تاب بندازیم واست که این همه گریه نکنی. سارا هم مسئول هول دادنته

اولین دریا رفتن پسملم

اینم پارسا با سارایی

سارا هم عشق این کار شده تو هم البته بدت نمیاد و استقبال میکنی. روزی ١ ساعت در کوچه میچرخی

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

خاله فاطی
21 فروردین 92 15:12
پارسا جونم عیدت مبارک عزیزم انشاله سالیان سال نوروز زیبا رو تجربه کنی و همیشه مسافرت بری و بهت خوش بگذره در کنار مامانی و بابایی و سارا خوشگله. جیگرررررررررررررر خاله قربونت برم که روز به روز نازتر و خوردنی تر می شی. بوس بوس هزار تا
متین من
21 فروردین 92 16:48
چقدردلم برات تنگ شده بود وای سارا وپارسا روببین امیدوارم خوش گذشته باشه دوس جونم همیشه درکنارهم شاد باشین قبلا تماسی کامنتی برام میذاشتی ولی حالا دیگه دوسم نداری باهام قهری ببوس نی نی کوچولو پارسا وساراجونو
نسیم-مامان آرتین
22 فروردین 92 14:55
سارا جونم میدونم سال گذشته سال خیلی سختی براتون بود اما خدارو 100.000 مرتبه شکر که به خیر گذشت و سال 92 رو بدون هیچ نگرانی شروع کردید پارسای نازم سال نو مبارک ایشالا امسال عوض سال پیش رو در میایی واونقدر شیطونی میکنی که داد مامانی در میاد آخه من از شیطنتهای پسملی مینوشتم مامانی مینوست پارسا ساکته آرومه اما امسال حسابی شیطونی کن باشه خاله وای راستی چقدر عکسای شمال باحاله دلم شمال خواست