نفسم پارسا جوننفسم پارسا جون، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 11 روز سن داره

هر روز از زندگی پارسا

هفده ماهگی

1392/9/8 14:57
نویسنده : مامانی
697 بازدید
اشتراک گذاری

پسر گلم 17 ماهگیت مبارک کمتر از یک ماه به یک سال و نیم شدنت مونده . آرزوی ثانیه به ثانیه و دقیقه به دقیقه من سلامتی و شاد بودنته. ایشالا که 120 سال صحیح و سالم و خوشحال روزهای قشنگ عمرت و سپری کنی .

این ماه هم مثل بقیه ماهها که در حال رشد و پیشرفت هستی بزرگتر شدی و شیرین کاری هات هم در حال اضافه شدن

به محض غذا آوردن یا چای خوردن سریع شروع به فوت کردن میکنی . صداهای حیونها رو هنوز یاد نگرفتی و همشون هنوز میگن بع بع. اما وقتی میگیم پارسا برو هاپو بیار پیشو بیار جیک جیک بیار و قورقوری و ...... همه رو درست تشخیص میدی و میاری.

همینطور هم بقیه چیزها مثل قاشق ، دستمال ، لیوان، موبایل، خلاصه هر چی که باهاش سرو کار داری و میشناسی و بدو بدو میری پیداشون میکنی و میاری

عاشق بوس کردنی روزی هزار بار لپت و میاری جلوی صورت من و بابا و سارا میگی بوسم کن و البته ما هم هر موقع میگیم سارا بوس بده بدو بدو میای و بوسمون میکنی البته بدون صدا و یه فوت جاش میکنی.

غذا خوردنت هم طبق معمول خوبه و خوابیدنت اما من یکی و تا صبح بیدار نگه میداره. نمیدونم کی من قراره شب بخوابم و صبح بیدار شم اونم فکر کنم تا دو سالگی که از شیر بگیرمت 6،7 ماهی باقی مونده

پس جز تحمل کاری نمیشه کرد. بس که دلم میسوزه این جوجه کوچولو هر وقت شیر میخواد بهش ندم و مجبورم نیم ساعت به نیم ساعت بیدار باش باشم تا صبح که تنهاش میذارم سر کار عذاب وجدان نیاد سراغم. الهی فدات بشم من که این حس مادری و نمیشه هیچ کاریش کرد

دَ دَ رفتن هم هنوز طبق قبل در حال افزایش شدیده . دائم در حال لباس و کلاه آوردنی.بابایی هم طبق معمول دل نداره تورو در این حال ببینه و سریع آماده ات میکنه و میری دَدَ

این ماه هم دومین محرم زندگیت و سپری کردی و با دیدن اولین دسته عزاداری سینه زدن و یاد گرفتی. بمحض اینکه میگیم حسین حسین سریع شروع میکنی به سینه زدن. هرچند از اول محرم سرماخوردی و تا 20 روز در حال سرفه کردن و آبریزش بینی بودی اما بیشتر مراسم ها رو با هم 4 تایی رفتیم.

کوروش دوست قدیمیت هم حسابی دیدیم و یادم رفت یه عکس ازش بگیرم. خیلی وقت بود با هم نبودید اما هنوز کوچولویید و بازی کردن با هم رو دوست نداشتید و هر کدوم واسه خودش یه گوشه میچرخید.

شیطنت هات هم یکم بیشتر شده اما هنوز قابل تحمله . فقط وقتی از مبل میری بالا یا از پله یکم دلواپس میشم اما وقتی میبینم آروم آروم میای پایین خیالم راحت میشه و یه آفرین ته دلم بهت میگم

و در یک کلام گلم هر روز آقا و آقاتر میشه .

دوستت داره مامان عزیزکمممممممممممممممم

این چند تا عکس هم از دوروز آخر ماه هفدهم زندگیته

برخلاف سال قبل از کلاه و کاپشن پوشیدن بدت نمیاد

این عکست هم خیلی واسم جالب بود وقتی به طور کاملاً اتفاقی هر دوتون و نارنجی پوش دیدم( یاد فیلم نارنجی پوش افتادم)

دالی کردن هم به این صورت بلد شدی

و این هم پارسا در حال سینه زدن

پارسا در حال بوس دادن

 و در حال بوس کردن

 و دی دید سواری و قان قان کردن

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)