نفسم پارسا جوننفسم پارسا جون، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 7 روز سن داره

هر روز از زندگی پارسا

دومین یلدای پارسا و پایان 18 ماهگی

1392/10/4 15:25
نویسنده : مامانی
566 بازدید
اشتراک گذاری

  سی ام هر ماه واسم یه حس و حالی دیگه داره وقتی آخر ماه میرسه و کارمن هم از همه روزهای ماه بیشتره و بانک یه هیاهوی خاصی داره از پرداخت حقوق دانشگاهی ها ، بدون اینکه یادم باشه سی ام شده اولین تاریخ رو که روی سندها مینویسم یادت میفتم قند عسلم و با خودم میگم واااااااای پارسا یه ماه بزرگتر شد و اون روز یه انرژی خاصی میگیرم.

18 ماهه شدنت مبارکه ملوسم. پارسال که شب یلدا پایان 6 ماهگیت بود خیلی خوب یادمه با روروئک حسابی خونه رو میگشتی و اما امسال شب یلدا پایان یک سال و نیمه شدنت با اون پاهای کوچولوت روزی هزار بار همه جای خونه رو میگردی.

مامان فدات بشه عزیزم که هر روز که میگذره از روز قبل شیرین تر و آقاتر میشی.با 18 ماهه شدنت الان درست یک ساله که پیش پرستارتی و باهاش حسابی انس گرفتی . یادمه پارسال 26 آذر که میخواستم واسه اولین بار تنهات بذارم هر دومون چه حسی داشتیم .اما حالا هردو به این وضع عادت کردیم. خداروشکر که به خوبی و خوشی گذشت.

مرد یک سال و نیمه  خونه حالا دیگه با افتخار تمام راه میره و وقتی یه کاری داره اول یه جیغ و بعد هم با گفتن بابا و مَ مَ ن ماهارو صدا میکنه . چند روزی هست که دیگه مطمئن شدم دست چپ هستی و این میراث چندین ساله خانواده مامان بزرگ به خانواده ما هم سرایت کرد. هر چی سعی میکنم همه چی و با دست راست بگیری جیغ میزنی و میدی دست چپت.

دیگه سوار ماشین کوچولوت میتونی بشینی و پاهات و بزنی زمین و بری . اوایل فقط دنده عقب میرفتی اما سرع جلو رفتن هم بلد شدی

گرسنه ات هم که میشه تند تند پشت هم میگی مَ مَ  مَ مَ ایخااااااااااااااااااااا    .

سه چهار روز پیش با مامان کوروش حرف میزدم میگفتم پارسا کلمه جیش و نمیگه . خیلی اتفاقی دوساعت بعد شروع کردی گفتی دیش .گفتم پارسا بگو جیش صد بار پوشکت و گرفتی و گفتی دیش. از تعجب شاخ درآورده بودم

دست پرستارت هم درد نکنه که مو و چشم و گوش و دندون و بهت یاد داده . به محض شنیدن هر کدومشون دستت و میذاری روش و نشون میدی.

از نی نی های دیگه هم خیلی خوشت میاد و به محض دیدن یک نی نی واکنش شدیدی نشون میدی و میخوای بری طرفش و بوسش کنی. خیلی  جالبه میری نازش میکنی و آروم و با ناز دست میکشی رو سرش و میگی بَ بَعییییییه . نمیدونم چرا جای نازی میگی بَ بَعییییییییه . خداروشکر کسی متوجه نمیشه و فقط خودمون متوجه میشیم

 

نای نای کردن هم خیلی دوست داری با کوچکترین صدایی شروع میکنی بالا پایین شدن.

 

بالا رفتن از همه جارو هم خوب یاد گرفتی . غافل بکنم رفتی بالای مبل و از اونجا پیش گلدونها و شروع میکنی به پاشیدن خاک گلدونها. بعد هم روی مبل و بالای میز . میگم پارسا کجا رفتی میگی آآلا

پارسا در دومین یلدای زندگیش 

 

 

 

 

 

 

 این جیک جیک هم خیلی دوستش داری و بهش میگی بَبَعی

 با این هوای سرد هنوز هم عاشق پارکی . البته این عکس واسه بعد از فردای یک و نیم سالگیته . بخاطر اینکه درد واکسن یادت بره با بابایی اومدی  پارک


پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)