واکسن یک و نیم سالگی
سی ام آذر مصادف با 18 ماهه شدنت نوبت واکسنت بود نفس مامان. قبلاً شنیده بودم نسبت به واکسن های قبلی عوارضش بیشتره به همین خاطر داشتم خودم و گول میزدم که یه هفته بعد ببرمت واسه واکسن که صبح ساعت 9 پرستارت زنگ زد که از خانه بهداشت تماس گرفتن حتماً پارسا رو واسه واکسن بیارید. دیگه مجبور بودم ساعت ده یکم استامینوفن خوردی و ساعت ده و نیم اومدم دنبالت با مرضی رفتیم واسه زدن واکسن. بعد از اینکه ازم پرسید به دست بزنم یا پا قطره خوراکی فلج اطفال و بهت داد آقای موسوی و بعد هم دو تا دست کوچولوت و زدم بالا و یکی به چپ و یکی به راست . دست راستت زیاد مهم نبود اما دست چپت احتیاج به کمپرس داشت . واکسن زدیم و منم یکم شیر بهت دادم و برگشتیم خونه و من رفتم سر کارم. یه بار زنگ زدم گفت تب نداری خیالم راحت شد با خودم گفتم آآخیش سر این یه واکسن خدا رو شکر نمیخوای تب کنی. ساعت یک و نیم اومدم و از ساعت 3شروع شد بدنت به داغ شدن منم بر اساس حرف آقای موسوی که 4 ساعت یک بار میتونستم بهت قطره بدم میدادم اما مگه جواب میداد . فقط خدارو هزار بار شکر که فرداش اربعین بود و تعطیل و من میتونستم ازت خوب مراقبت کنم. جونم برات بگه مادر که شب از ساعت یک و نیم تا 6 صبح مثل تنور شده بودی و گریه میکردی . دستت هم که اینقدر ورم کرده بود از زیر لباس معلوم بود . قطره رو سه ساعت یه بار میدادم بهت اما نمیدونم چرا اینقدر کم تاثیر داشت. فرداش هم تا شب تب داشتی . موقع خوابیدن یکم بهتر شدی و فرداش هم که سه شنبه رفتم سر کار پرستارت 2 بار بهت قطره داده بود. تبت قطع شد خیالم تازه راحت شده بود که صبح 4شنبه ساعت 10 دوباره پرستارت زنگ زد و گفت تموم تنت ریخته بیرون و داری میخاری سریع خروجی ساعتی گرفتم و بردمت درمانگاه گفت بخاطر واکسنه مهم نیست فقط توصیه کرد شربت هیدروکسیزین بگیرم و بهت بدم . آوردمت خونه و دوباره رفتم بانک موقعی که اومدم و با اون وضع دیدمت هزار بار خودم و سرزنش کردم گفتم آخه زن حسابی تو باید پیش بچه ات باشی با این وضع کارت میخواد چیکار تند تند بوست کردم و تنت و دست میکشیدم و داشتی از خارش لباسهات و میکشیدی و جیغ میزدی سریع بردمت حموم و اروم لیف و میکشیدم رو تنت یه آرامشی بهت داده بود که خدا میدونه بعد که آوردمت با روغن بدن همه تنت و ماساژ دادم و شربت بهت دادم و خوابت برد. بعدش هم من اومدم و دارم واسه تو گل قشنگم خاطره بد امروز و مینویسم
خدایاا اصلاً فکر نمیکردم بخاطر زدن یه واکسن اینطوری بشه جیگرم تازه آبریزش بینی هم بخاطرش داشتی 3 روز در حد المپیک
هر چی بود داره میگذره و تموم میشه. خدایا شکرت این دوره هم پشت سر گذاشته شد و واکسن بعدی هم بدو ورود به مدرسه است و تا اون موقع باز هم خدا بزرگه
این عکس هم واسه امروزته 5 ام دی ماه یعنی 5روز بعد از واکسنت. با اون حال و روز عجیبت