167 روز با پارسا
امروز مامان 167 روزه داره روزهای خوشی و با پارسا میگذرونه یعنی مامان 13 روز دیگه مرخصی 180 روزه اش تمومه هزار تا غصه ریخته رو سرم. چند روز پیش از بانک زنگ زدن گفتن باید 26 ام برم سر کار. دنیا روی سرم خراب شد. چند روزی هم هست حسابی دارم میگردم واست یه پرستار خوب پیدا کنم. از اونجایی که میگن خدا همیشه بزرگه امروز خانم مقدسی پرستار 3 سال پیش آبجی سارا خودش زنگ زدو گفت بچه ای که پیشش بوده رفته مهد کودک میتونم پارسا رو واست نگهدارم. منم که اصلاً باورم نمیشد از خوشحالی به همه خبر دادم. خیلی مهربونه عزیزم خیال منم تا حدودی راحت شد.خدایا بازم شکرت
این هم برگه مرخصیمه که 25 آذر تموم میشه. واقعاً این 6 ماه یه چشم به هم زدن بود. فکر میکنم 2 شب و روز اومدو رفت.
خدايا روزها مي گذرد و من در پيچ و خم جاده هاي زندگي گيج و مبهوت گام برمي دارم من در اين خستگي تنها به كمك كورسويي از نور اميد تو گام بر مي دارم من مي دانم كه چاره اي جز رفتن نيست و مي روم اما خدايا بدان تنها به اميد تو مي روم پس تنهايم نگذار