نفسم پارسا جوننفسم پارسا جون، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 9 روز سن داره

هر روز از زندگی پارسا

احوالات پارسای نازم در 6 ماهگی

1391/10/6 17:33
نویسنده : مامانی
759 بازدید
اشتراک گذاری

پارسای عزیزم ٦ ماهه شدنت مبارک.حالا که بزرگتر شدی خیلی کارها یاد گرفتی عزیزکم

 

فونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا ساز

فونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا ساز

 

 

فونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا ساز

 

پارسا جونم حالا ٦ ماهگی و پشت سر گذاشته و وارد ماه ٧ شده . تو این مدت ٦ ماه که گذشت پیشرفتهای زیادی کردی عزیزم. باور کردنش برام سخته به این زودی بزرگ شدی و از حالت نوزادی کاملاً در اومدی .حالا دیگه موقع خوابیدن سرت و راحت میتونی حرکت بدی و بدنت و مثل آدم بزرگها به پهلو میکنی ومیخوابی.شیرین شدی و با حرکاتت همه رو میخندونی. من و بابا و سارا هم هرروز از روز قبل بیشتر دوستت داریم و ازبودنت لذت میبریم.

دوستت داریم عزیزم

واسه پسرم میگم  حالا که ٦ ماهه شدی چی ها یاد گرفتی و البته یکم هم از شیطنتهای قشنگت .

عزیز دلم حالا که دوباره کار مامانی شروع شده دیگه زیاد وقت ندارم . آخه تو مدت اون ٦ ماه وقتی میخوابیدی منم میومدم با خیال راحت واست خاطره های قشنگت و مینوشتم اما حالا باید تو یه فرصت کم بیایم و بشونمت روی پام و با هم بنویسیم. اما مگه میذاری با دستهای کوچولوت تند تند میزنی روی کیبورد و نوشته هام و خراب میکنی منم باید دوباره درستش کنم. همین حالا که دارم این مطالب و مینویسم هم داری همین شیطونی و میکنی. فدای اون انگشتهای کوچولوت بشه مامان که اینقدر عجله داری واسه نوشتن.وقتی هم که عکسهامون و تو کامپیوتر میبینی عکس العمل نشون میدی و ذوق میکنی.

 مهندس کوچولوی من

با غریبه ها فعلاً میانه خوبی نداری و با دیدنشون خوشحال نمیشی حتی بیشتر اوقات گریت هم میگیره بخاطر همین زیاد جایی نمیرم تا تو گلم و ناراحتت نکنم . صبر میکنم یکم که بزرگتر شدی بعداً دوتایی بریم اینور اونور. الان که جایی میرم بعد از یه رب دوباره باید برگردم خونه. قربون تو ناناز بشم من که این همه ناز میکنی واسم.

وقتی هم بابایی یا من و سارا باهات بازی میکنیم با صدای بلند میخندی و هر سه از خندیدنت خنده امون میگیره. فدای خنده هات بشه مامان که دل آدم و میبری.

قربونت بشم الهی همیشه بخندی

حالا که وارد ٧ ماهگی شدی دیگه اون پاهای کوچولوت قوی شدن و واسه چند ثانیه محکم پات و روی زمین محکم میکنی اما بعدش زانو هات خسته میشن و میشینی.

فدای ایستا کردنت بشه مامان

  با روروئک روی  فرش راحت حرکت میکنی. وقتی هم که دارم تو آشپزخونه کارام و انجام میدم میای و باروروئک محکم میزنی پشت پای مامان.اما نمیدونم چرا هنوز نمیتونی مستقیم حرکت کنی روی فرش  مثل خرچنگ کج کج میری. قربون اون کجکی رفتنت بشه مامان.

ای جونم راننده

کم کم هم داری کنجکاویهات و شروع میکنی و دوست داری از هر چیزی سر در بیاری . این هم نمونه اش

فدای خرابکاریهات

حالا از شیر خوردنت میگم.وقتی اسم جی جیلی میاد دست و پات و تکون میدی و از ته دلت میخندی قربون ذوق کردنت بشم من که این همه دوست داری شیر بخوری و شب تا صبح یه ٨ دفه ای بلند میشی.حالا هم که وسط روز میام شیرت بدم تا چشت بهم میفته دهنت و باز میکنی و دستات و بالا میگیری.

وقتی شیر میخوری عزیز دلم با یه دستت یه پات و میچسبی و تند تند تکونش میدی گاهی وقتها هم سرت و بلند میکنی و به پات یه نگاه میندازی و دوباره میخوری. منم بیشتر وقتها مجبورم پشت به تلوزیون بشینم تا موقع خوردن تلوزیونت و نگاه کنی. از این مدل خوردن هم خیلی لذت میبری.

با صدای حیوونا عکس العمل نشون میدی خیلی خیلی دوست داری واست تکرار کنم ببعی میگه بع بع پیشو میگه میو میو جیک جیکه میگخ جیک جیک و خروسه و مرغه و قور قوری و...............مخصوصاً از هاپو خیلی خوشت میاد تا میگیم هاپو میگه هاپ هاپ میزنی زیر خنده.

موقع خوابیدن که واست باید یه ساعت بخونم .صدای حیوونا رو از همه بیشتر دوست داری تا یه دقیقه مکث میکنم و نمیخونم صدات در میاد.وقتی هم خوابت میاد تند تند میگی  اووووووووووو وم چشات و میمالی.قربون خوابیدنت بشم که مثل خودم عادت داری دستهات و بذاری زیر متکات.

عشقمی

از لباس پوشیدن هم متنفری . مخصوصاً کاپشن و کلاه . که تا این لحظه نشده بدون گریه بتونم لباسهات و عوض کنم.

البته لباسهای معمولی هم همینطور گریه میکنی جیگر

بعد از اینکه ٣ ماهی میشه که از حموم بدت اومده فکر میکنم کم کم داره دوباره خوشت میاد از آب و آب بازی چون این دفه که بردمت حموم مثل دفه های قبل گریه نکردی و سرت یکم یه آب بازی گرم بود خیلی خوشحال شدم وقتی دیدم از اون جیغ ها دیگه خبری نیست.

آفرین پسرخوبم

غذا خوردنت هم عزیز دلم واسه خودش یه فیلمه. جرات نمیکنم قاشق رو طرف دهنت بیارم سریع دودستی قاشق رو میچسبی و میبری طرف دهنت.بعد از اینکه غذارو گذاشتم تو دهن کوچولوت آنچنان فوت میکنی که تموم صورت من و خودت و پر میکنی از سوپ و فرنی و ..........

کشته من و غذاخوردنت

 تا حالا واست فرنی و حریره بادوم و سوپ و پوره هویج و پوره سیب زمینی ودرست کردم. اما سوپ و سرلاک و خیلی دوست داری . سیب هم وقتی رنده میکشم خوب میخوری. نوش جونت عسلم.

اما بیشترین چیزی که استقبال میکنی لیوان آبه. سریع دستهات و میاری جلو و دهن کوچولوت و باز میکنی بعد هم یه نفس عمیق میکشی و همه آب میپره تو گلوت. همیشه هم بعد از آب خوردنت باید کل لباسهات عوض شه بس که خیس میکنی جیگر مامان.

هرچند هرچی دم دستت بیاد میخوری و میاری طرف دهنت . اشکال نداره عزیزم اینم نشانه بزرگ شدنته.

بخور بخور عزیزم

دیگه وقتی میشونمت سریع نمیفتی. میتونی خودت و واسه زمان کمی نگه داری .حدس میزنم چند روز دیگه بتونی راحت واسه خودت بشینی و بازی کنی

مبارکه نشستنت عسلم

  نمیدونم چرا چند وقته وسط خوابت میپری و گریه شدیدی میکنی. شاید خواب میبینی عزیزم. وقتی هم نازت میکنم و آروم میشی دوباره یه چیزهایی یادت میفته و گریه رو از سر میگیری. وقتی میخوای دوباره گریه کنی اول این شکلی میشی بعدشم میزنی زیر گریه. فدات بشم من ایشالا همیشه خوابهای خوب ببینی

ای جووووووووووووووووووووونم

جدیداً هم عشق این مدل بازی کردنت شدم

نفس مامان فدات بشم من

فدات بشه مامان قند عسلم وقتی باهات حرف میزنیم خیلی خوب گوش میدی بعد هم با او او بعضی وقتها هم  تند تند میگی دد دد با ب ب  ب ب جوابمون و میدی. آرزو میکنم عزیز دلم 1000سال زنده باشی بووووووووووووووووووووووووووووووووووس

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

خاله فاطی
7 دی 91 17:53
ای جانم چه خوردنی شده این پسر ناز. افرین که چه کارهایی یاد گرفته انشاله همیشه تنش سالم و لبش خندون باشه عزیز خاله. بوس
نسیم -مامان آرتین
9 دی 91 10:23
6ماهگیت مبارک باشه گلم سمیه جون خیلی ناز حالتهای گل پسری رونوشتی یاد اون وقتهای آرتین افتادم انگار داشتم خاطرات آرتینو مرور میکردم
ارتین
15 دی 91 21:33
انشالا همه ی کارهارو یاد بگیره.