نفسم پارسا جوننفسم پارسا جون، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 8 روز سن داره

هر روز از زندگی پارسا

اولین روز پدر با پارسا 03/03/1392

1392/3/5 18:33
نویسنده : مامانی
530 بازدید
اشتراک گذاری

پ مثل پناه

پ مثل پدر

همانکه نبودنش مرگ غرورمان را رقم زده و جای خالی اش اندوه بار بر سرمان هوار میکشد

کاش ما هم پدر داشتیم....تا بجای خیرات هدیه میخریدیم و به جای روزت مبارک نمیگفتیم روحت شاد پدر

پدر روحت شاد که مسیر چگونه زیستن را به ما آموختی.

پدر جان روحت آسمانی

همراه با 11 امین سالگرد. پدر روحت شاد

و اما حالا نوبت دوتا مرد خونه است. پارسا و باباش روزتون مبارک.

خدا رو شکر به خاطر هر دوشون. خدایاااااااااااا شکرت.

روزتون مبارک مردای خونه

دست های پر توانت ، همیشه بزرگ ترین حامی زندگی ام بوده .

آغوش امن تو بهترین جا برای فراموشی غم های زندگیم

روزت مبارک مرد زندگیم ، دوستت دارم

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (14)

نسیم-مامان آرتین
6 خرداد 92 9:35
روزهمه باباهای مهربون مبارک به خصوص بابای آیندهایشالاااااااااا
نگار
8 خرداد 92 10:56
سلام سميه جونم از بس يا وب سارا جون آمدم آدرس وب پارسا جون يادم رفته بود كلي گشتم تا تونستم پيداش كنم . پارسا جون خيلي نازه . البته سارا جون هم همينطور .
نگار
8 خرداد 92 11:01
سميه جون خدا روح پدرتان را قرين رحمتش قرار بده و اين دو تا مردي را كه گفتي برات نگهشون داره .
نگار
8 خرداد 92 11:03
راستي سميه جونم با دو تا بچه چطوري ميرسي هم بري سر كار و هم به اونها و خانه زندگيت برسي؟؟؟؟
نگار
8 خرداد 92 11:08
سميه جون : هر روز صبح عرفان را مي برم ميذارم پيش مامانم و هر روز بعد از كار ميرم برش مي دارم مي ريم خونه اما مامانم اينا دارن اين جمعه ميرن مكه سرم يكم شلوغه اين روزها به خاطر اينكه مامان به خاطر رفتنشون 5شنبه شب حدود 70 نفر مهمون برا شام دارن تا عصر مي مونم اونجا و كمك ميكنم . ديروز دلمه برگ مو درست كرديم و امروز هم ميريم سالاد الويه و سالاد فصل درست كنيم و سلفون بكشيم بذارم تو يخچال تا برا فردا آماده باشه. اي كاش نزديك بودي شما هم ميومدي
نگار
9 خرداد 92 9:09
سلام . چشم گلم بزرگي ات را مي رسونم . ايشالا شما بريد مكه . نگين خواهرم خونه است . قراره عرفان را نگه داره .البته سه تا خاله مهربون هم دارم كه وقتي مامان نيست نميذارن غصه بخوريم.مخصوصا اون خاله ام كه زنعموام هم هست گفته عرفان را خودم نگه خواهم داشت . و بعدش هم به عرفان قول داديم كل اين دوازده شبانه روز را بمونيم پيش نگين و خلاصه تا مامان بابا برنگشتن ، خونه و زندگي خودمون تعطيل . خوش به حالت در بانك كار ميكني اما من كارمند دانشگاه علوم پزشكي هستم . بانك از اداره بهتره . >قـــــــــــــــربونت .
نگار
9 خرداد 92 11:02
سميه جونم برو تو خصوصي . ايشالا بهتون خوش بگذره . نايب الزياره ماهم باشيد. خداحافظ تا ايشالا به سلامتي برگرديد . منتظرتم باي
متین من
16 خرداد 92 1:33
روح پدرتان شاد خدا بیامرزدت شون
مامان عرفان
16 خرداد 92 10:06
سلام سميه جونم هنوز برنگشتيد ؟ ايشالا كه بهتون خوش ميگذره .
نگار
16 خرداد 92 10:08
پس كي بر مي گرديد ؟ چند روز مرخصي گرفتي خانومي ؟؟؟
نگار
16 خرداد 92 10:09
راستي بالاخره موفق شدي بري استخر موجهاي آبي ؟؟؟؟
ايشالا اونجا هم بهتان خوش گذشته باشه
خیلی خیلی جمعیت بود 50000هزار نفر بودن

مامان یزدان
17 خرداد 92 17:10
سلام عزیزم.پارسا جون چطوره؟؟؟؟
خوبه

مامان عرفان
18 خرداد 92 8:24
به به سلام . زيارت قبول خانومي . ما را هم دعا كردي؟ تعريف كن . خوش گذشت ؟؟
مینا
8 مرداد 92 15:30
پارسا جونی حالت خوبه