8 ماهه شدن پسملم
پسرک گلم ماهه شدنت مبارکه عزیزکم. یک ماه دیگه گذشت و وارد نهمین ماه زندگیت شدی.هر روز از روز قبل شیرین تر و عسل تر میشی قند نبات مامان.
حالا دیگه ما رو دعوا میکنی و قیافه ات خیلی خنده دار میشه.
وقتی میام وسط روز شیرت بدم موقع رفتن گریه میکنی و این یعنی بعععععععععله من و تنها نذار
واسه خودت هم راحت میشینی بازی میکنی . دیگه نمیری رو ویبره و نمیفتی . خیال منم راحت شده دیگه از این بابت. فدای نشستنت بشه مامان که دیگه این روزها نمیاد
حتی تو حموم که دوباره عاشقش شدی و با دستات میزنی رو اب و تالاپ تالاپ میکنی.
هنوز دندونهای کوچولوت در نیومده اما لثه هات حسابی تیز شدن و میتونی همه چی و گاز بگیری و حتی سعی میکنی تیکه تیکه بکنی و بخوری . مثل این
واسه یه مدت کوتاه که دمر میفتی حسابی دست و پات و تکون میدی و ذوق میکنی اما بعدش خسته میشی و نق و نوق میکنی. این واسه زمان ذوق کردنته
عاشق بازی کردن شدی مخصوصاً تو حیاط. وقتی بردمت تو حیاط و میدیدی آبجی سارا داره دوچرخه سواری میکنه خیلی خوشت اومد منم به سرم زد روروئکت رو ببرم و باهاش بازی کنی . قربون هردوتون بشم که یه عالمه با هم بازی کردید.
اینم وقتیه که با بابا بازی میکردی و فرمون سه چرخه رو محکم چسبیده بودی نیفتی وقتی هم حرکت میکردی میخندیدی و ما حسابی حال میکردیم با خنده هات
خلاصه که مامان برات بگه دلمون و بردی شدییییییید. وسط روزها که میام شیرت بدم تا چشت بهم میفته با روروئک میای طرفم و دستهات و باز میکنی. وقتی هم میخوام برگردم نق نق میکنی و گریه ات میگیره. مامان فدای این همه احساست بشه. بووووووس عزیز دلم